کد مطلب:90270 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:243

منطق درست «منطقهم الصواب»











نطق، مصدر یا اسمی است بر نطق خارجی كه عبارت است از لفظ و بر نطق داخلی، یعنی ادراك كلیات و بر مصدر این فعل كه زبان است و بر محل ظهور این افعال كه ادراك یا نفس ناطقه است، اطلاق می شود.

«قال الطبرسی فی مجمع البیان: اهل العربیه یقولون، انه لا یطلق النطق علی غیر بنی آدم و انما یقال الصوت لان النطق عباره الكلام و لا كلام للطیر الا انه لما فهم سلیمان، معنی صوت الطیر سماه منطقا مجازا.»

دانشمندان ادبیات عرب می گویند: نطق به بنی آدم اختصاص دارد و بر غیر آنان اطلاق صوت صحیح است، نه نطق، زیرا نطق عبارت است از كلام و كلام برای پرندگان نیست ولی از آنجا كه حضرت سلیمان، به معنای آوای پرندگان، آگاه بود، بدین جهت قرآن مجازا آن را نطق نامیده است.

راغب اصفهانی گوید:

[صفحه 76]

«النطق فی التعارف: الاصوات المقطعه التی یظهرها اللسان و تعیها الاذان، فالنطق لفظ مشترك عندهم بین القوه الانسانیه التی یكون بها الكلام و بین الكلام المبرز بالصوت.»

نطق، در عرف و اصطلاح: اصوات جداگانه و پراكنده ای است كه زبان آن را اظهار نموده و قابل شنیدن است. پس نطق لفظ مشتركی است كه گاهی به قوه ی انسانی (نفس ناطقه) اطلاق می شود و زمانی دیگر، به كلامی كه با صوت ابراز می شود، اطلاق می گردد.

بنابراین، منطق به معنای سخن گفتن و یا سخن: علمت منطق الطیر. یعنی كلام پرندگان را آموختم، است. معنای نخست (سخن گفتن) به انسان اختصاص دارد و از ویژگیهای آدمی است كه امتیاز آنها را بر دیگر مخلوقات مشخص می كند، از اینرو فصل منوع انسان، نطق است.

سخنوری یكی از مواهب بزرگ الهی، بر آدمیان و یكی از علل تكریم آنهاست و آنجا كه امیرمومنان علیه السلام می فرماید: «انا لامراء الكلام»: ما فرماندهان سپاه سخن هستیم، به این حقیقت اشاره می كند. معنای دوم (سخن و كلام) بر انسان و دیگر موجودات قابل تطبیق است و جمله های: منطق الطیر، منطق النمل، منطق الحجر، به این معنا اشاره دارد و این معنا در انحصار لفظ و حتی صوت هم نیست. علامه ی طباطبائی آنجا كه بحث از منطق هدهد دارد، در رد سخن راغب اصفهانی كه گفته: نطق برای آدمیان است، می گوید: اما قرآن كریم نطق را در معنای وسیعتر از لفظ و صوت استعمال نموده و آن دلالت شی ء بر معنای مقصود بنفسه است، سپس شواهدی از آیات قرآن نقل كرده، از آن جمله، آیه ی مباركه ی: «و قالوا لجلودهم لم شهدتم علینا قالوا انطقنا الله الذی انطق كل شی ء»: (روز قیامت آدمیان) به اعضای بدن خود گویند: چگونه بر اعمال ما

[صفحه 77]

شهادت دادید؟ گویند: خدایی كه همه ی موجودات را به نطق آورد، ما را نیز گویا گردانید.

علی انه لا دلیل علی ان كل ما یاتی بها الحیوان فی نطقه من الاصوات او خصوصیات الصوت یفی حسنا بادراكه او تمییزه و یویده ما نقل من قول النمله فی الایات التالیه و هو من منطق الحیوان قطعا و لا صوت للنمله یناله سمعنا و یویده ایضا ما یراه علماء الطبیعه الیوم، ان الذی یناله سمع الانسان من الصوت عدد خاص من الارتعاش المادی و هو مابین سته عشر الفا الی اثنین و ثلاثین الفا فی الثانیه و ان الخارج من ذلك فی جانبی القله و الكثره لا یقوی علیه سمع الانسان و ربما ناله سائر الحیوان او بعضها. و قد عثر العلماء الباحثون عن الحیوان من عجیب الفهم و لطیف الادراك عند انواع من الحیوان كالفرس و الكلب و القرد و الدب و الزنبور و النمله و غیرها علی امور لا یكاد یعثر علی نظائرها عند اكثر افراد الانسان.

و قد تبین بما مر ان ظاهر السیاق ان للطیر منطقا علمه الله سلیمان و ظهر به فساد قول من قال: ان نطق الطیر كان معجزه لسلیمان و اما هی فی نفسها فلیس لها نطق هذا.»:

دلیلی نیست كه اصوات حیوانات و خصوصیات صوت آنها كه قطعا نطق آنهاست، ما بدانیم و تمیز دهیم و تایید این گفتار این است كه آیات بعد، گفتار نمله (یك مورچه) را نقل می كند، با اینكه مورچه صوت ندارد كه ما بشنویم و تایید دیگر كه كلام در انحصار لفظ و صوت نیست، این است كه دانشمندان طبیعی می گویند: آن صوتی قابل درك و شنوایی آدمی است كه در پوشش عدد خاص، از ارتعاش مادی قرار گیرد و آن مابین شانزده هزار تا سی و دو هزار در ثانیه است و خارج از این، چه كمتر و یا زیادتر، قابل سمع انسان نیست، با اینكه ممكن است دیگر حیوانات یا بعضی از آنها آن را بشنوند.

[صفحه 78]

جانورشناسان، به ادراك لطیف و فهم عجیب بعضی حیوانات مانند اسب، سگ، بوزینه و غیر اینها به اموری اطلاع یافته اند كه شاید بیشتر انسانها به آن امور واقف نباشند و از اینجا معلوم شد كه پرندگان، همانند انسانها منطق دارند و همچنین بطلان گفتار كسی كه می گوید: پرندگان منطق ندارند، جز اینكه خداوند نطق پرندگان را معجزه ی حضرت سلیمان معرفی نموده است، یعنی از غیر مجرای طبیعی، حضرت سلیمان، به سخن آنها آگهی یافت و مفهومش شد، واضح گردید.

در اینجا مفهوم دیگری نیز، وجود دارد و آن اینكه در اصطلاح عام و محاورات عرفی: به فردی كه پایبند به قانون نباشد و لاابالی گری در مسیر زندگی، او را به هر سو بكشاند، فردی بی منطق می نامند و در مقابل به فردی كه تسلیم قانون، مقررات اجتماعی و نظم جامعه باشد، او را انسان با منطق می گویند.


صفحه 76، 77، 78.